-
دارم پرواز میکنم
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 06:11
خوب چی بگم ؟؟ نه واقعا چی بگم الان؟ حالا البته شانون جان شما خوش به حالت نشه یه دفه ها!! من همون وزن قبلی ام هستم ! ولی خوب دوباره دارم برمیگردم به اون لوپ معیوب! دوباره پرخوریهای الکی سر پیدا کردن! دلیلش رو نمیدونم! شایدم میدونم و به روی خودم نمیارم !! من تو دوره اوج عصبیت و روانی بودنم برنامه ام رو حفظ کردم اما الان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 14:14
دعا میخوام ! خیلی زیاددددد خیلیییییییی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 17:11
خوب من این چند وقته خیلی درگیر بودم ! الان هم چشمم به امضا یه نامه هست که خیلی چیزا رو واسه من عوض میکنه ! فقط میتونم همین رو از حال و روزم بگم ! بعدا میام دوباره و مفصل با هم حرف میزنم ولی گفته باشم هااااااا شانون خانوم ! در سخت ترین شرایط هم حواسم هست که یه دفه نرم تو خاکی!!
-
شانازی بی شانازی
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 12:11
خیلی سرم شلوغه ! یعنی خیلی ها! دیشب رو مجبور شدم دانشگاه بمونم و یه سره کار کنم ولی دیگه ساعت 8 صبح دیدم دارم میمیرم واسه همین زدم بیرون و تا ساعت ده راه رفتم ! وای خدا چیقده این دانیشگای ما تپه و دره داره ! چیقده هوا شرجی بود!! بعد تازه یه کاری کردم ! رفتم دستشوی طبقه سوم که یه حموم کوچیک داشت دوش هم گرفتم ! با آب...
-
شانازی (0)
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 07:18
البته الان میدونم که شما همه در تعطیلات آخر هفته به سر میبرید و دارید احتمالا واسه وزن کشی فردا آماده میشید اما خوب من باید یه سری حرفا رو بزنم که از غصه دق نکنم بمیرم بی نانازی بشید بعد از فراق و دوری من رو به پرخوری عصبی بیارید و بعد چاق بشید و بعد به روح من لعنت بفرستید و .... حالا! آره داشتم میگفتم یادتونه که...
-
شانازی (5)
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 13:24
من دیروز خودم رو ترکوندم !!یعنی حدودهف هش ده قاشق دال خوردم !! از اینا که کنار غذاهای هندی هست!! و این یعنی خیلی بد تو رژیم کم کربوهیدرات!! یعنی خیلی بد دیگه !! خوب آخه این تندوری نان خیلی بوش منو میکشت منم دیدم این یکی بی خطر تره !! ترازوم هم خرابه نمیدونم وزن دقیقم چقدره !! یعنی یه نوسان جزئی بین هفتاد تا هفتاد و...
-
شانازی (4)
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 15:22
خوب من دیروز زدم تو گوش کالریها و حسابی به خودم رسیدگی کردم ! البته خوب همگان که در جریان هستید برنامه من کلا کم کربوهیدرات هست و زیاد با کالری ور نمیرم ولی خوب یه محدوده ای داره دیگه همینطوری که هرتی هورتی نیست!! البته تو این جدوله یه کمی تقسیم بندی کردم اگه نه که همش رو شب خوردم ! چون از صبح دستم به غذا نرسیده بود...
-
شانازی (3)
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 11:38
شانون جان بجنب خواهر که داری می بازی ها!! از ما گفتن باشه پس فردا نیای بگی مادرشوهرم چلو پلو گذاشته بود و اینا!! خودم دو سه روز پیش بیست و چهار پنج تا مافین در مدلهای مختلف پختم به یکیش هم لب نزدم ! کلی هم چیزا خوشمزه دم دستم هست که مجبورم بیارم دانشگاه که در فرصتهای مناسب خانواده رو تغذیه کنم یه دفه سوء تغذیه نگیره...
-
جمع بندی
شنبه 25 دیماه سال 1389 12:57
و اما جمع بندی! یادتون اگه باشه (چون خیلی این وبلاگ رو دنبال میکنید و اینا میگم ها) تاریخ 11/8/89 یه پستی گذاشتم به نام چرخه باطل و یه عالمه غر زدم که فلان و اینا! خوب بعدش نمیدونم سرم به کدوم سنگی خورد که یه دفه شروع کردم به رژیم یعنی حدود دو سه روز بعدش جدی جدی افتادم روی دنده رژیم گرفتن و کم خوری. اون تاریخ (حدود...
-
شانازی (2)
شنبه 25 دیماه سال 1389 06:30
آقا یعنی ما جدول نذاریم دیگه!؟ خوب من وسعم نمیرسه بیام اینجا جدول بکشک کالری حساب کنم ! نهایتش آخر وقت تند تند وارد اون سیستم میکنم خودش حساب میکرد دیگه !! بابا یه کمی تکنولوجی را دریابید!! وقتی مننننننن با این یه نخود آی کیو !! یعنی من ها!! این رو استفاده کنم دیگه شماها باید سیستم هوا کنید که ! خوب با این حساب من...
-
شانازی (1)
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 14:31
داشته باشید این برنامه دیروزم رو تا برم و بیام !! شانون جون هستی دیگه !؟ دماغت خوبه !؟ شیرش سفت شد؟ وبت از صبح برام باز نمیشد!
-
از ره برگشته
شنبه 18 دیماه سال 1389 16:38
خوب من تو این دو سه روزه یهههههههههههه عالمه وزن کم کردم !! و رمز موفقیتم هم در یک نصفه تخم مرغ بود!! جان!؟!؟ نه عزیز فقط یه نصفه تخم مرغ نخوردم ! یعنی منظورم اینکه خوردم ولی قصدم این نبود که رژیم یک تخم مرغی بگیرم . ماجرا این بود که این آشا خانوم (هم آزمایشگاهی من) پریروز تو یه سمیناری بود که غذای مجانی میدادند اینم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 دیماه سال 1389 16:39
123
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دیماه سال 1389 22:46
HELLO
-
گزارش
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 13:24
خوب یه گزارشی بدیم بریم سرکارمون! اول از همه که من بازم وزن کم نکردم و خوب این چند وقته یه مقدارکی شل گرفتم ! خوب نه اینکه کریسمس بود ما مجبور شدیم یه مقداری پلو نوش جان کنیم که البته بعدش معده جان حسابی به خدمتمون رسید پریروز هم جاتون خالی عروسی دعوت بودیم ! عروسی اینجا هم از اول تا آخرش باید بخوری ! یعنی از ساعت 11...
-
yalda
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 14:43
این متن رو واسه یلدا نوشته بودم که نشد پست کنم ! حالا با اینکه بیات شده ولی داشته باشیدش!!! با عرض معذرت از دوستایی که اینجا رو میخونن و نگران من شدن! راستش من حالم خوبه ! یعنی کلا یه سیستمی دارم که حتی وقتی شوکه خیلی بالا باشه خودبخودی خودم رو دلداری میدم و حواسم رو پرت میکنم ! الان هم در وضعیت حواس پرت کردنیه هستم و...
-
2nd week
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 09:54
خوب من میخواستم اول صبحی یه پست شاد بذارم و توضیح بدم که چطوری شدم 76 و اینا ! ولی متاسفانه سر صبحی یه اتفاقی واسم افتاد که نمیتونم بگم ولی حالم بدجوری گرفته شده !! بدجوری ها! درهرصورت اومدم اعلام کنم که من 76 کیلو شدم . شاید حالم بهتر شد بیام و پست رو شادتر کنم. التماس دعا
-
هفته اول
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 16:29
الان اینقدر خوشحالم اینقدر خوشحالمممممممم!!! یعنی یه چیزی کشف کردم در حد بمب اتم!! آقا این لپ تاپ که میگن, همش واسه بالای لپ که نیست حتی میشه رو میز هم گذاشت! اینو البته میدونم که همه واقف بودید بهش ولییییی من امروز کشف کردم که میتونم این لپی کوچولو رو با خودم بیارم دانشگاه و باهاش پست آپ کنم و حتی برم وبلاگ بچه ها سر...
-
مسابقه تا نوروز
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 16:15
خوب من بازم جو گیر شدم و تو این گیر و دار پایان نامه سابمیت کردن و گره خوردن گودرز و شقایق! یه دفه دلم خواست بیام تو این برنامه ! نه اینکه سابقه خوبی هم دارم تو این برنامه های گروهی و خیلی با اراده همه برنامه ها رو دنبال کردم و کلا انگیزه هم زیاد دارم ! گفتم اینم به کلکسیون مسابقاتم اضافه کنم یه دفه کم نیاورده باشم ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:55
1-2-3
-
چرخه باطل
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 00:38
چند روز پیش همینطوری یه دفه لپ تاپ دستم اومده بود و داشتم وبلاگ بچه ها رو تند تند میخوندم یه دفه یه لینکی که شانون از سال پیشش داده بود رو دیدم . با خودم فکر کردم واقعا ما کچا هستیم ؟ داریم دور خودمون میچرخیم؟ هی رژیم بگیر هی پایین برو هی بالا بیا هی این ور هی اون ور! بعد از یه سال هنوز همون جای اول هستیم ؟ خداوکیلی...
-
اعتراف
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 00:27
یه اعتراف غمناکی بکنم !؟!؟ من هیچکدوم از اون کلاسها رو نمیرم و نخواهم رفت و در همین چاقی و قلمبگی خواهم مرد!! (البته صدو بیست سال دیگه ها) اول اولش که اون کلاس هنرهای رزمی مالزی که این همه خودمون رو به خاک و خاشاک میمالیدیم و اینا و قبل از شروع کلاس و بعد از اتمامش اندازه یه ختم قرآن دعا و مناجات و حمد و سوره میخوندند...
-
تزوارت
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 23:43
فقط جهت تنویر افکار عمومی بگم این کلاسایی که ثبت نام کردیم تقریبا رایگان هستند و مال دانشگاه خودمونه ! یه حق عضویت فدراسیون میدیم که مثلا میشه ماهی هزار تومن! سرجمع واسه همشون ! یعنی فکر کردید اگه غیر از این بود حس ورزشکاری من تا این حد قلمبه میشد!؟ این ورزش سیلات هم واسه خودش حالیه ها!! گذشته از لباس و اون سربند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مردادماه سال 1389 18:12
این وبلاگ به هیچ دردی نخوره لااقل واسه ثبت رفت و آمد گلی که خوبه ! مثلا همین پنجشنبه ای پیش پای شما گلی جان تشریف آوردن یه بزن و بکوبی هم راه انداختن که بیاااااااا و ببین !! حالا منم فردا مهمون دارم و خونه هم گ.ه میباره !! بیزحمت پرتقال فروش رو که پیدا کردید دو کیلو موز هم واسه ما بخرید چند روز پیش هم تو دانشگاه...
-
ندارم که ندارم
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 01:58
دوستان ! واقعا من از این ابراز احساسات شما همینطوری دچار قلیان احساسات شدم ! فقط خواستم یه اطلاع رسانی کنم که با نهایت تاسف و تاثر کامپیوتر اینجانب منسوب به مش حسن به دیار باقی شتافته اند و جمعی را سوگوار و اندوهگین ساخته اند. دیگه شما هم در جریان زندگی دانشجویی و اینا هستید ! واسه همین ما با همون لپی خان (لپ تاپ...
-
کره ای رو ول کن نانازی رو بچسب
جمعه 4 تیرماه سال 1389 09:26
آدم واقعا هیجان زده میشه بابت این همه احساسات رقیقانه ای که شما نسبت به ادامه زندگی و خانواده و اینا دارید یعنی یه کدومتون هم محض رضای خدا نیومد بگه نانازی برنامه کم کربت در چه حاله !؟ آخه خوب من اگه میخواستم این همه غیرت صرف این موضوعات کنم که تا حالا از پای دراومده بودم ! حالا اینجا که خوبه سالی ماهی یه دوست...
-
غیرتت رو بخورم
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 23:25
دوباره عارضم به حضورتون که کماکان انگیزه ندارم !! اصلا هیچی ها!! حتی یه نقطه ! این دختره کره ای هم اومده بود اینجا هی پروپاچه نشون میداد هی به خانواده میگفت چرا یه دوست دختر اورینتال نمیگیری!؟ آقا شلغم رو دیدی !؟ منم هم خانواده اش!! یعنی همچین میخندیدم و شاد به این بحثهای دل انگیز گوش میدادم که خود دختره آخرش گفت تو...
-
انگیزه
جمعه 21 خردادماه سال 1389 13:10
خوب ! منم پست نانا رو خوندم و متاسفانه باید بگم تنها چیزی که به من نداد انگیزه بود! نه من اصلا مثل نانا فکر نمیکنم . من عاشق زندگی نیستم ! هیچ قسمتی از زندگی برام اینقدر جذاب نیست که بخوام براش بجنگم ! من زنده هستم چون مجبورم و زندگی میکنم چون چاره دیگه ای ندارم . حالا شاید فکر کنید افسرده هستم و بخواین منو توصیه های...
-
هدیه خدا
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 11:26
-
طبل
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 16:50
ببینید دوستان تقصیر من که نیست ! زمونه اینطوری هست !! من میخواستم شروع کنم به رژیم که یه دفه سر و کله گلی جان پیدا شدند (۱۱ آپریل برای ثبت در تاریخ) و این شکم ما شد مثل طبل ! حالا نه از این طبلای الکی ها!! از اون خارجی ها ! یاماها! از اونا که خیلی باکلاسه و دووووووومببببببببببب صدا میده !! گفتم طبل یاد اون پسر خوشگله...