ورژن جدید گل گلی

برای پیغام خصوصی همین گزینه "تماس با من " رو انتخاب کنید یا اینکه روی نانازی کلیک کنید بعدش "تماس با من "

ورژن جدید گل گلی

برای پیغام خصوصی همین گزینه "تماس با من " رو انتخاب کنید یا اینکه روی نانازی کلیک کنید بعدش "تماس با من "

ندارم که ندارم

دوستان ! واقعا من از این ابراز احساسات شما همینطوری دچار قلیان احساسات شدم ! فقط خواستم یه اطلاع رسانی کنم که با نهایت تاسف و تاثر کامپیوتر اینجانب منسوب به مش حسن به دیار باقی شتافته اند و جمعی را سوگوار و اندوهگین ساخته اند. دیگه شما هم در جریان زندگی دانشجویی و اینا هستید ! واسه همین ما با همون لپی خان (لپ تاپ خانواده) گهگاهی لبی تر میکنیم . یعنی در حد چک کردن ای میل و اینا. حالا روز روشنش ما وبلاگ آپ بکن نبودیم ، الان که شب تارش هست! الغرض گوییا میس ری در یک اقدام خیرخواهانه در حال جمع آوری وجوهی جهت ابتیاع یک عدد کامی برای اینجانب میباشد. من چیزی نمیگم خودتون میدونید دیگه.....

کره ای رو ول کن نانازی رو بچسب

آدم واقعا هیجان زده میشه بابت این همه احساسات رقیقانه ای که شما نسبت به ادامه زندگی و خانواده و اینا دارید یعنی یه کدومتون هم محض رضای خدا نیومد بگه نانازی برنامه کم کربت در چه حاله !؟ آخه خوب من اگه میخواستم این همه غیرت صرف این موضوعات کنم که تا حالا از پای دراومده بودم ! حالا اینجا که خوبه سالی ماهی یه دوست اینترنتی میاد ، دو سه روزی میمونه و میره ! لابد ایران که بودم باید خودکشی میکردم که خانواده هر روز از کلاس که میومد خونه سیل عاشقان و کشتگانش صف میکشیدن و زنگ میزدند و .... البته نود درصدشون بخاطر نمره و اینا بود ها ! لامصب این دانشجوها اینقدر علمی و حتی عملی ! بودند که حاضر بودند خدمات ویژه به استادشون بدن که نیم نمره بالاتر برن! یعنی فداکاری در راه علم تا اینقدر!؟ خلاصه اینکه فکرتون رو بابت اینچیزا مشغول نکنید دوستان !  

بله از اونجاییکه اینجا مثلا یه وبلاگ رژیمی هست من گفتم یه خبری از برنامه زندگیم بدم ! نه اینکه اینجا خواننده زیاد داره و همه هم منتظرن که ببینن من چه میکنم ! آره ! داشتم میگفتم . بنده سه روز مثل بچه های خوب کم کرب گرفتم و حسابی مواظب بودم ولی ورزش نکردم ! پیاده روی معمولی و اینا رفتم ها ولی به عنوان ورزشی نه ! بعد دیگه تولد دخمل طلای دوستم دعوت شدیم که دیگه هرطوری حساب کنی کیک کربوهیدرات داره خداتّا!! تازه بعدشم رفتیم شام تندور و نان خوردیم جاتون خالی که کلی هم اونجا کرب به بدن زدیم ! بعد حالا ماجرا به اونجا ختم نشد که ! فرداش هم با همین دوستم و سیسی رفتیم جاسکو که مثلا حراج زده بودن! خوب بعد گشنه شدیم و ...... بگذریم ! دوباره ولی از ترس اون خارجکیها و آبروی وطن و اینا از دیروز زدم به خط کم کرب و چون دیروز هوا خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود و یه نم نم بارون و نسیم خنکی میومد و البته باید بدونید که تو مالزی این یعنی معجزه !! دیگه هی من پیاده روی کردم ! هی دویدم ! هی راه رفتم ! همش هم به قصد ورزشی ها ! بعد دیگه بارون یه کم شدید شد رفتیم نشستیم تو ماشین دلمون نیومد این هوا رو ول کنیم بریم بالا تو خونه ! دوباره بارون که قطع شد من رفتم چای آوردم و هی چای ریختم هی دور محوطه راه رفتم هی چایی سرد شد! ولی آی کیف میداد! دیگه اخراش هیجان زده شده بودم عین اسب میدویدم ! جاتون خالی بعدشم یه چای مشتی به بدن زدیم و اومدیم بالا و تازه فهمیدم چه بلایی سر خودم آوردم !! الان حتی ناخنهام هم درد میکنه !!  

همین دیگه اینم گزارش چند روزه من ! تا ایشالا به امید کائنات منم یه روزی مدون شدم و مثلا روز به روز برنامه نوشتم !!