-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 05:32
خوب من خوبم !! یعنی من ، خوب هستم !! منظورم اینه که با <من خوبم> اشتباهم نگیرید!! فقط گلاب به روتون نمیدونستم چی بنویسم واستون !! یعنی برنامه غذایی من الان اینه : صبحانه کلم بخار پز و تخم مرغ میان وعده کلم خام نهار کلم تفت داده شده در یک قاشق چایخوری روغن زیتون و سالاد کلم ، میان وعده کلم کبابی شام کلم پوره شده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 04:35
خوب وقتی صدای من درنمیاد یعنی خرابکاری کردم دیگه !! با اجازه شما جمعه رو خراب کردم و فکر کنم حدود 400-500 تا کرب به بدن زدم!!! شنبه : کربوهیدرات 100 گرم (یه خورده کمتر بود رندش کردم ) پیاده روی خیلی کم آب 5 لیوان چای سبز 2 لیوان همین دیگه !! شونصد کیلو کلم خریدم ! حالا جا ندارم باید هی تند تند کلم بخورم !! کلم هم که...
-
روز دوم
جمعه 6 آذرماه سال 1388 10:42
پنج شنبه میزان کربوهیدرات: 10 گرم پیاده روی 1.5 ساعت (البته خیلی بیشتر بود ولی مفیدش کردم ) آب 5 لیوان چای سبز دولیوان وای! من چرا اینقدر کم کرب خوردم !؟!؟ همش تقصیر خانواده هست !! علفجات خونه تموم شده ! نمیاد بریم بخریم !! امروز هم که همش دربه در دنبال خونه بودیم !! هی راه رفتیم هی من الکی به خانواده گفتم بریم این...
-
روز اول
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 23:29
چهارشنبه میزان کربوهیدرات حدود 150 گرم آب مصرفی 4 لیوان چای سبز هیچی ورزش 45 دقیقه پیاده روی خوب من بیشتر روز رو خواب بودم و برای همین خیلی کم غذا خوردم ! حالا خوبه کم خوردم شد 150 گرم اگه کامل بیدار باشم چی میشه !!؟ چای سبز هم دم کردم الان حاضر و آماده هست ولی حسش که برم بریزم و دماغم رو بگیرم و بخورم رو ندارم ! فردا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 07:33
همونطوری که گفتم من اصلا جنبه اش رونداشتم و با این یه روز تقلب همه چی برگشت سرجای اولش !! البته خوب فکر میکنم طبیعی باشه و دوباره برمیگرده !! بچه های انارستان یه برنامه چهار هفته ای گذاشتن ومن با وجود اینکه میدونم آدم ثابت قدمی نیستم ولی برای خودم هم که شده میخوام یواشکی این برنامه رو دنبال کنم و یه هدفای ریزه میزه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 19:42
خوب اینکه از این دهه هی بپرم تو اون دهه و بعد از یکی دو کیلو برگردم این یکی , یه چیز عادی هست واسه من و خیلی وقتها اتفاق میفته !! پس الان زیاد ذوق ندارم که مثلا از این دهه یک کیلو رفتم پایین تر!! اصلا ذوق ندارم ها!! یعنی به حدی ذوق ندارم که امروز بعد از ده روز قرار بود روز تقلب داشته باشم واسه خودم نون خامه ای درست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 09:20
نکته ای راجع به این رژیم نسبتا اتکینز باید بگم اینه که !! چیزه ! یعنی خوب این اصلا اتکینز نیست !! یعنی من نمیدونم چی هست و چون خوب نیست بچه اسم نداشته باشه اسم پدر پدر بزرگش رو روش گذاشتم !! شما میتونید به عنوان رژیم نانازینز ازش نام ببرید! و اصول این رژیم چیه !؟!؟ کمتر کربوهیدرات بخورید !!! همین !! ولی دلیل نمیشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 02:55
کماکان در خدمت اتکینزیان هستیم !! خوبه ها!! هی خوش میگذره !! هی بخور بخور داریم !! سالااااااااااد! مررررررررررررررغ! پنییییییییییر!! این خانواده هم هی میگن مگه تو رژیم نداری!؟!؟ پس چرا این همه میخوری!؟!؟ ای بابا! من نمیدونم بخورم یا نخورم ! اگه بخورم میگن این چه رژیمیه ! اگه نخورم میگن رژیم چیه ! ولش کن بخور!! خلاصه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 آبانماه سال 1388 23:56
خوب چه عرض کنم !؟ روم به دیفال!! گلاب به روتون ! میخوام اتکینز بگیرم !! البته خوب یه جورایی مدل چینی اتکینز!! حالا دیدید این چینی ها همه جنسای اصل بازار رو کپی میکنن ولی دااااااااغون!؟!؟ منم الان در حال مدل داغون اتکینز هستم !! یعنی این دو صباح آخر عمری بذار خوش تیپ بشیم آرزو به دل نمیریم !! نه اینکه خیلی ثبات قدم...
-
jy
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 18:38
این قالب سنگیه ؟ واسه شما دیر باز میشه !؟!؟ میخوام قالب شاد بذارم ها!! زودی بگید تا توی مودش هستم .
-
پنج شنبه
جمعه 15 آبانماه سال 1388 10:28
پنچ شنبه یه کمی پرخوری کردم ! البته یه کمی ها! یعنی صبح که طبق روال یه قهوه خوردم و ظهر هم قرار بود غذای دریایی بخورم ولی برنامه بهم خورد و من تا عصری شکم خالی موندم ! عصر هم رفتیم فودکورت فرودگاه و من یه پرس برنج سرخ کرده خوردم ! که نمیدونم چندتا کالری داشت البته اینجا پرس هاش خیلی کوچیک هست و برنجش رو هم با یکی دو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 15:29
خوب من الان بهانه کافی برای رژیم نگرفتن دارم !! یعنی داشتم ها ! ولی بیشترشد!! موضوع اینه که یکی از پیشی های نازم رو که سرپرستش بودم دادم به یه نفر! همونی که خیلی مهربون بود و هی دست من رو لیس میزد! خوب!؟! معلومه دیگه ! از دیروز تاحالا افسردگی گرفتم !! دیگه آدم افسرده هم که به فکر رژیم و اینا نیست! بچه ام نمیخواست از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 08:24
نه اینکه نخوام لاغر بشم و یا اینکه از خوش تیپی بدم بیاد ها! ولی هروقت میام درست و درمون راجع بهش فکر کنم از خودم حرصم میگیره ! مثلا میشه به صورت مجازی!! فقط مجازی ها !! فکر کنم که دارم بعد از ژانویه میرم ایران ! بعد الکی به خودم بگم که وقتی میرم ایران باید یه کم جمع و جور تر باشم بعد بصورت الکی تر یه برنامه ای رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 04:39
خوب شد این عزیز رو از دست دادیم که من بهونه کافی واسه تنبلی و تن پروری داشته باشم!! خوب یعنی واقعا کی رو دیدید که با شکلات و شیرینی سوگواری کنه !! تازه ذوق هنری ام هم بالا رفته در همین ایام سوگواری انواع و اقسام شیرینی ها و کیک ها رو پختم!! خدای ناکرده زبونم لال اگه یه درجه نسبتش نزدیکتر بود لابد یه رستوران یا حداقل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 مهرماه سال 1388 10:31
دارم یواش یواش برمیگردم !! نه برای لاغری و خوش تیپی و سلامتی و این قرتی بازیا!! فقط واسه اینکه سرم گرم بشه ! حواس خودم رو پرت کنم !! دوستای مهربونم ببخشید که نگرانتون کردم !! دست خودم نبود ! خیلی شوک بدی بود ! بدتر از همه این بود که من باید جلوی خودم رو میگرفتم و مراعات حال خانواده رو میکردم که مثلا عزادار اصلی بود!...
-
بی رژیم
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 09:19
خوب! هرچند دلم نمیخواد راجع به رژیم و این چیزا صحبت کنم ولی دوست دارم این وبلاگ باز باشه ! شاید دوباره حس رژیم گرفتن برگشت ! البته برمیگرده ! آدمیزاد به همه غصه ها عادت میکنه ! فقط اگه این خاطرات لعنتی بذارن......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 21:23
عزیزانم را به زیر خاک میکنم و نگران کالری خرما و حلوای مراسم هستم !! گوشت بدنت را مورچه ها و کرمها از هم میدرانند و من نگران میزان مصرف پروتئین روزانه ام هستم !! چشمانت را که به انتظار بسته شدند لانه ماری میشوند و من نگران این چربیهای اضافه کنار رانم هستم !!!
-
اعلام وجود
شنبه 4 مهرماه سال 1388 03:47
بنده از همینجا از آقای بلاگ اسکای تشکر میکنم و اعلام میکنم که اهداف من تو اون لینک کناری هست ! یعنی این برنامه غذایی ام رو هم سعی میکنم هر دو سه روز یه بار بذارم دیگه !!! جان خودم !اصلا بیشتر از این نمیتونم فعال باشم !!! آقا یه چیزی هم بگم ! یه احساس شادمانگی خاصی به من دست داده که نزدیک فیلیپین هستیم !!! همینطوری...
-
پست چهار هفته ای
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 00:43
خوب من دیروز رفتم یه نهار بخورم که یه دفه از هوش رفتم و نصفه شب بیدار شدم !! یعنی ماجرا این بود که جاتون خالی عدس پلو درست کرده بودم (اینجا عدس پیدا نمیشه و از ایران واسم رسیده بود) و بعدش واسه خودم یه کوچولو ریختم !! بعد دیدم دست و دلم میلرزه که بازم بخورم !واسه همین زودی میز رو جمع کردم و یه کمی شروع کردم به راه...
-
یاواش بابا!!!!
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 08:16
هااااااای آبجی ! یاوااااش!! خیلی خوب! عید شده که شده ! تو چرا خودت رو میکشی!؟!؟ با انگشت که اون شیرینی ها رو فرونمیکنن تو حلقشون ! یکی یکی بابا!! یعنی تا این حد بهت فشار اومده بود؟!؟ ببین این بدن آدمیزاد عید و غیر عید حالیش نیست ها ! یعنی بخوری چاق میشه ! از ما گفتن باشه !! راستی داشت یادم میرفت !! عیدتون مبارک!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 03:16
خوب من واقعا از این کامنتای خیاردوستانه شما خیلی خوشحال شدم ولی باید به حضور انورتون اعلام کنم که در طی این دوروز اخیر خیارای ما تموم شد و خانواده هم هی دست دست کردن که حالا میریم فردا میریم و اینا بعد اینطوری شد که یهویی خودبخودی ها!! چند عدد بیسکوئیت پریدن تو شکم ما!! ذلیل مرده ها چه خوشمزه هم بودن!! دیگه دیدم کم کم...
-
روز یکشنبه
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 04:49
ماجرا رو بعد از خیار سالادیه ادامه میدم !! خوب من بعدش یه لیوان قهوه کم رنگ خوردم بعدم رفتم خوابیدم تا حدودای بعدازظهر که از خواب بلند شدم و رفتم سراغ یخچال که ببینم چه چیز قابل عرضی توش هست !! البته توی خونه کلی چیز میز هست که داشتن خودشونو میکشتن و چشمک و قر و ناز و ادا و اینا ولی من از اونجایی که چشم و دل پاکم و...
-
برنامه من
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 04:47
خوب! نماز و روزه هاتون قبول! ایشالا که تو شبای قدر حاجتاتون رو گرفته باشید و واسه منم دعا کرده باشید !! من یه گزارشی بدم زودی برم بخوام که دارم غش میکنم ازبیخوابی!! نه اینکه احیا و اینا ها!! نه ! مثلا داشتم درس میخوندم !! برنامه روزانه من تقریبا مثل هم هست ! و هر روز هم سر یه ساعت معین رژیمم رو بهم میزدم !! یعنی خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 10:20
والله آدم بعد از یه چند وقتی که ننوشته انگاری دست و دلش به نوشتن نمیاد دیگه !! حالا چون منم جدی جدی باید یه پروپوزال تحویل استادم میدادم و وقتم تنگ بود یه دفه حس وبلاگ نویسیم گل کرد!! کلا من خیلی ساعت بدنم و تنظیماتم درسته !مثلا شبای امتحان همیشه احساس آشپزی , گلدوزی و کلیه هنرها!! در من قلمبه میشه !!! خوب راستش رو...
-
دعا
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 00:23
دارم دعا میکنم ! دعای لاغری چیه بابا!؟!؟ دارم دعا میکنم این خواهر شوور ما (تینا) عملش رو به خوبی و خوشی و خیلی خوشحالی و لب خندان (فکر کن آدم وسط عمل بلند شه لبخند بزنه !!) انجام بده و اینا!! خوب چیه نمیشه خواهر شوهر و عروس خوب باشن با هم!؟؟! البته الان جاش بود که میرفتم و ازش نگهداری میکردما!! ولی خوب .......
-
-
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 08:02
یه روز تصمیم میگیرم رژیم دتوکس بگیرم! فرداش میگم نه اتکینز میگیرم! بعد میگم ولش کن همون کالری شماری بهتره !! خلاصه اینکه سر پیری و بعد از شونصد سال رژیم داری تازه یادم افتاده مثل آدمای تازه کار از این شاخه به اون شاخه بپرم! دیروز حدود ۱۰ کیلومتر تو این هوای شرجی پیاده روی کردم ! بعدش هم دوباره تو محوطه چند دور زدم و...
-
-
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 18:31
فعلا مریض داری میکنم ! هی به خودم میگم چیزی نیست زودی خوب میشه بعد خودم میشینم گوله گوله اشک میریزم! خانواده هم حالش خرابتر از منه ! ببین یه کوچولوی یه وجبی چطوری ما رو گذاشته سرکار!؟
-
یک روز واقعا رژیمی
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 15:43
امروز صبح یه دفه یه انگیزه شدیدی واسه رژیم پیدا کردم !! بعد سریع رفتم یه دونه سیب خوردم که صبح خود را رژیمی آغاز کرده باشم !! بعد همینطوری با شخصیت داشتم تو خونه واسه خودم راه میرفتم که یه دفه دیدم وای! خدای من ! این کیک موزی اینجا چیکار میکنه !! همینطوری که با تعجب بهش نگاه میگردم دیدم نصفش غیب شد!!! بعد زودی گذاشتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 08:08
دیروز یه محموله مواد بهم رسیده !! همه مخدر و خطرناک!!! یعنی از دیروز اگه یه خورده هم تصمیم به ترک داشتم که الان عمرا با این همه جنس مرغوب از این فکرا تو سرم هم بیاد !! خوب دوستان عزیز من برم سر بساط تا خانواده دخلش رو نیاورده !!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 22:55
الو!؟!؟ داشتیم چیکار میکردیم که یه دفه اینطوری شد؟ امروز یه خانوم چاقه رو دیدم که بهم لبخند میزد! خیلی به نظرم آشنا میومد! خوب که دقت کردم دیدم ای بابااااااا!!!! این که خودمم دارم تو آینه قدی به خودم نیگاه میکنم !!! هزار ماشالا هزار ماشالا بزنم به تخته ! شدم عین گاوووووووووووووو!!!! خوب دوباره شروع کنیم !؟! تبصره: زی...