چند روز پیش همینطوری یه دفه لپ تاپ دستم اومده بود و داشتم وبلاگ بچه ها رو تند تند میخوندم یه دفه یه لینکی که شانون از سال پیشش داده بود رو دیدم . با خودم فکر کردم واقعا ما کچا هستیم ؟ داریم دور خودمون میچرخیم؟ هی رژیم بگیر هی پایین برو هی بالا بیا هی این ور هی اون ور! بعد از یه سال هنوز همون جای اول هستیم ؟ خداوکیلی چندنفر تو یه سال گذشته به هدف وزنیشون رسیدند و زندگی نرمال رو شروع کردند؟ یا حداقل از پارسال تا بحال روند وزنی اشون کاهش – کاهش – کاهش بوده !؟ شاید وقتش باشه که واقعیت رو بپذیریم ؟ حداقل درباره خودم میگم . شاید باید بپذیرم که من یه موجود چاق بی اراده هستم . شاید باید همه اون لباسای سایز پایین تر رو دور بریزم و همینی که هستم رو قبول کنم. دیگه با دیدن لباسای جور واجور و رنگارنگ حسرت نکشم و هی بخودم نگم لاغر که شدم این کار رو میکنم اون کار رو میکنم . واقعا وقتی ک.و..نش رو ندارم یه دفه قال این قضیه رو بکنم این شل کن سفت کن خیلی مسخره هست . بیخیال بابا. این همه آدم خوش تیپ تو دنیا کجا رو گرفتند؟ بذار من یکی از چاقی بمیرم ! بذار سر 40 سالگی از زانو درد و استخون درد زمین گیر بشم . بذار حسرت لباسای خوشگل و چین چینی نداشته باشم . همه حسرتهام رو بریزم تو چاه توالت و یه سیفون هم روش بکشم . احساس میکنم با این روش خودم رو مسخره کردم . نه از زندگی لذت میبرم و نه به هدفم میرسم . هر کی هم من رو اینطوری قبول داره که بفرما ! اگرنه تشریف ببرند قربون صدقه لنــ..گ و پاچه دخترای یوروپ برن تا حالشون جا بیاد. والله ! چه اصراریه به خودم بقبولونم که اراده دارم و اینا! راستش از زندگی سالم و طولانی هم خیلی خوشم نمیاد. آدم دو سه سال حالش رو ببره بهتره تا اینکه دویست سال عمر کنه و هی ماهی آب پز بخوره ! آقا اصلا اون منقل رو بیارید میخوام دودی به بدن برسونم برم فضا!! نه جانم . نزدیک پریودم هم نیست که اعصاب خوردی داشته باشم . اتفاقا پیش پای شما این بنیتا (دختر کوچیکه ام ) داشت خودش رو به زور تو یه قوطی جا میکرد که اندازه کله اش هم به زور میشد ! کلی خندیدم از این وضعیت این بچه ! الان هم اون یکی دخترم آویزون شده به من که برم نازش کنم . البته یه مقداری خشونتش زیاد هست تو درخواست کردن یعنی ناخوناش رو تا ته میکنه تو ماتحت آدم که توجهت رو به خودش جلب کنه !! یعنی منظورم اینه که عصبانی نیستم که اینا رو نوشتم فقط از این چرخه باطل خسته شدم . میخوام واقع بین باشم . واقعیت اینه که نه من به اون وزنی که میخوام میرسم و نه این بچه تو قوطی جا میشه !! همین !!
مسئله ش همینه که اگه با اضافه وزن می تونی از زندگی لذت ببری ببر! مشکل اینه که نمی بریم دیگه! یا طولش کوتاهه! صبر کن دو سال دیگه از پا درد نمی تونیم راه بریم. چقدر می خوای التماس شوهر بکنی که یه لیوان آب دستت بده؟!
نه زن داداش جون من جای تو بودم یه سال دیگه تلاش می کردم کمش کنم تا اینکه به اون خان داداش رو بزنم!!!
مگه از رو تیکر می فهمیدی شکلات چقدره؟! الان ۳۵۰ گرمه قدش هم تقریبا ۲۰ سانته
منم امروز فقط 5-6 کیلو از پارسال این موقعم کمترم. از عید تا به حال هم نوسان زیاد کردم ولی از روندم راضیم . به نظرم مهم اینه که با وجود اینکه چاقم از زندگیم لدت می برم، ولی در عین حال سعی می کنم که وزنم رو کم کنم.
دنیا رو انقدر سیاه نبین دختر!
ایشالا تا قبل از پایان سال یه سری بهت می زنم.
من ترنم هستم .....وبلاگ خیلی قشنگی داری و تبریک میگم که به فکر سلامتیت هستی ....منم می خوام لاغر کنم ...به منم سر بزن ..حضورت واسم دلگرمیه عزیزم ...[گل][گل][گل][گل] منم همیشه بهت سر میزنم [لبخند]
http://taranoom55kl.persianblog.ir
یعنی بعد هزار سال هم که اومدی اینجا ، قهوه ایمون کردی رفت پی کارش !!!!
یعنی من اینجوری تحت تأثیر حرفات قرار گرفتم
اما یه چیزی در من هست که میگه سوگند تو در وزن 55 کیلو لباس عروس میپوشی ! خب جوونم دیگه بذار گهگاهی توهم بزنم ، چه اشکال داره ؟
ولی جدی همین امروز داشتم به یکی از دوستام میگفتم امسال سیزدهیمن سال رژیم منه . باور میکنی ؟ اما مگه من آدم میشم ؟
راستی تو اون لینکه که شانون گذاشته بود من نفر اول شده بودم . دیدی ؟
حرفات رو قبول ندارم
یه روزی من 70 کیلو بودم . الان 66 و یه روز هم 57
مهم اینه که ولش نکنی اما دلیل نیست وقتی ول نمی کنی لذت هم نبری
تو خیلی خسته ای
همین
رژیم گرفتن بهت اوور ه OVER
واقعا به معنای واقعی کلمه اعتقاد داری به اینایی که نوشتی ؟!!!
خب من اینکاری که تو میگی کردم ولی راضی نشدم !
گفتم بخور بابا ... گلدختر تو از خوردن لذت میبری ... برای کدوم دمن دلیلی باید ماهی آب پزبخوری ؟!!!
خوردم ... با کیف و لذت خوردم ....
وقتی شدم 90 کیلو دیگه راضی نبودم ... وقتی فهمیدم خوشحال نیستم که به راحتی نمیشد برگردم جای اولم !!!!
پس حداقلش اینه که با این اراده الا بختکی و الکی ... از پارسال تا الان وزنمو ثابت نگه داشتم ... بازم شکر خدا بالا نرفته!
دلم یه شام خونگی می خواد. دلم لذت بردن از چیزهای روزمره رو می خواد. گاهی بیرون غذا خوردن رو دوست دارم اما وقتی هر روز میشه لقمه هام پایین نمی رن!
چی شده خان داداش باز خودش روگرفتار کرده؟! بگو ما این زن داداش رو از جون بیشتر دوست داریم اذیتش نکنه!
منظورت اون گزینه ورزشی که بود که هر روز می نویسم انجام نمی دم؟! نوشتنش مال اینه که هفته چند روز از خودم خجالت می کشم و بالاخره تکونی می خورم. اگه ننویسم یادم میره!
من واقعاً از دستت ناراحتم که اینقدر بی معرفت شدی و سراغی از سوگند نمیگیری. میخوای چاق باشی باش ، منو چرا ایگنور میکنی !!!!!!!!
و تو حالت خوب نیست!!! چرا اون وقت؟ چرا دپ می زنی لااقل بگو چی شده؟
میشه این پست لعنتی رو عوض کنی . قلمت اونقدر قوی هست که بتونی یه پست جدید بذاری هممون بریم تو کف
وای نانازی دلم نمی خواست که اون پستم باعث بشه که یکهو بری توی تریپ فنا شدن و زدن به رگ فناییسم و اینا. خواستم بگم بابا چقدر پارسال ما بااراده بودیم. ببین از وقتی که نمی نویسی همه مان دچار افسردگی شدیم اومدم ببینم چی نوشتی دیدم که بد از بدتر شدم. بدو یک چیزی بنویس که همه مان بریم توی تریپ رژیم و ورزش و اینا