ورژن جدید گل گلی

برای پیغام خصوصی همین گزینه "تماس با من " رو انتخاب کنید یا اینکه روی نانازی کلیک کنید بعدش "تماس با من "

ورژن جدید گل گلی

برای پیغام خصوصی همین گزینه "تماس با من " رو انتخاب کنید یا اینکه روی نانازی کلیک کنید بعدش "تماس با من "

شیرازی نداشتیم!؟

خوب من از دیروز دیگه باشگاه نمیرم. چون از اول ماه حسابمون رو فریز کردیم واسه ایران رفتنی. دیروز هم رفتم یه 5-6 ساعتی مرکز خرید واسه خودم پرسه زدم و هرچیزی خریدم به جز لباس مجلسی. یعنی خوب من اگه نخوام از این مدل تریکویی ها بخرم و چین چین حریری چیکار کنم ؟؟ بعد رفتم یه ماساژ صورت که به لعنت خدا هم نمیارزید و چقدر خوشحال شدم که زی رو بردم همین محله خودمون . وضعیت وزنم هم روز آخری باشگاه رفتم رو ترازو 74.5 بودم که خوب البته سه تا بطری 750 میلی آب خورده بودم موقع ورزش! حالا تازه گلاب به روتون یبوست یه هفته ام رو هم حساب نکردم که مشتری بشم . ولی چیز جالبی که بود اولا از محدوده  obesity در اومدم و رسیدم به overweight!!! یعنی بعد از این همه تلاش هاااا... بعد muscle mass هم بالا رفته بود یعنی حجم عضلاتم بیشتر شده بود واسه همین یه کمی به خودم دلداری دادم که آرهههههه ماهیچه زدی عزیزم وزن کم نکردن مهم نیست و از این حرفا!! بعدشم میخواستم برم دکتر نتیجه آزمایش و اینام رو بگیرم که یه دفه بیخیال شدم و گفتم به درک هرچی میخواد باشه ....(بعدا مفصل توضیح میدم)

بعد تازه بلیط هم خریدم واسه ایران فقط یه مشکل خیلی جزیی داره !! هواپیمایی محترم ماهان رفتم بلیط داخلی نداشتن! یعنی بنده تشریف میبرم شیراز بعد از اونجا باید یه مرکبی پیدا کنم خودمو برسونم به تهران! خلاصه اگه شیرازی هستید تشریف بیارید همدیگر رو ببینیم ...






35 تا شمع!؟!؟

خوب من امروز در حال تقلب هستم و فردا هم خواهم بود. و همونطور که قبلا یه جایی گفتم !! به درک که لاغر نمیشم و اصلا چه فرقی داره !! و یه زن سی و پنج ساله (بله ! همونطور که همه اتون من رو خجالت دادید امروز 35 ساله شدم !!) باید اصلا تپلی باشه و لباس بالا طور دار بپوشه و قل قل بخوره از این ور به اون ور و بخنده و از مهمونا پذیرایی کنه و ازشون بپرسه چیزی کم و کسر ندارید!؟ بعد تازه هی داداشش رو که میبینه داماد شده قلپ قلپ اشک بریزه و کائنات رو شکرگذار باشه که این آرزوش به حقیقت پیوسته!!! یعنی این تصویری هست که من از عروسی داداشه واسه خودم ساختم و خیلی هم تصویر خوبی از آب دراومده و زیادم ناامیدانه نیست. فقط اگه دوباره اون سندروم خوشتیپی من عود نکنه و داداشام با حمایت مادره هی نزنن توی برجک من و اعتماد به نفسم رو به منتهی الیه یک عدد قوطی نفرستن خیلی خوبه !!! دوباره از دوشنبه هم البته میرم تو فاز رژیم و اینا و باشگاه هم که تا سه شنبه بیشتر نمیتونم برم چون ماه جدید دیگه ثبت نام نکردیم و اینا. ولی قراره توی خونه واسه خودم ورزش کنم و ترقـــ..ص و از این کارای جلف. 

دوتا برنامه ماساژ هم برای خودم ریختم که یکیش احتمالا فردا باشه و یکی هم یه روز مونده به رفتنم. 

راستش من با خودم که فکر کردم دیدم از این بهتر نمیتونم رژیم بگیرم ! یعنی تواناییش رو ندارم خوب!! ورزش هم همینقدر میتونم لابد. دیگه نهایت سعیم رو کردم همین شده از خودم که شرمنده نیستم . لابد شرایط محیطی و زیست محیطی مساعد نبوده خودکشی که نمیشه کرد. 

البته این احساسات مساعد من رو زیاد جدی نگیرید ها! همین پس فردا هست که بعد از دو روز تقلل میام اینجا و گیسام رو میکشم و میگم چاقم و اینا! یه احساسات زود گذری هست که فقط خواستم شما هم در جریانش باشید.


پ.ن. اوفففففففف.... اصلا نانازی هویج هست و از هیچی ناراحت نمیشه !! یعنی تو روخدا بیایید همه چی رو ول کنید و فقط به اون "تف" بچسبید. آقا اصلا اینی که ما نوشته بودیم مربوط به اونی نبود که شما فکر میکردید. 

ّبـــ.رانــ.کارد بیارید...مـــ.نو تو.ش بــــ..ذارید

عین این آدمایی که هول میکنن دست و پاشون میلرزه بعد نمیتونن هیچ کاری رو درست انجام بدن شدم . نمیدونم چرا کارا درست پیش نمیره . یعنی واقعا دچار استرس شدم . بعد تازه خودم هم میدونم که استرس داشته باشم روی کاهش وزنم تاثیر خیلی بدی داره ولی دست خودم نیست. شما فک کن که حدود دوهفته دیگه من قراره بیام ایران و بعدش آخرای خرداد عروسی هست و من هنوز لباس ندارم که اون البته بیخیال! بالاخره لـــ..خت که نمیمونم ولی اینکه این همه زحمت بکشی و اصلا فرقی نکرده باشه هی توی سرم میپیچه ! فک کن که عروسی این داداشه یکی از بزرگترین آرزوهای زندگی من بوده و هست . نه اینکه اون یکی مهم نباشه ها ولی این داداش کوچیکه رو خیلی دوست دارم و یه جورایی خدا دوباره به ما داده (الان گریه ام میگیره دوباره ها!!) بعد من همش تصور میکردم که توی عروسی این فلان کنم و بیسار و اینطوری و آنطوری و با توجه به سابقه رژیمی که داشتم و میدونستم که توی یکی دو ماه قشنگ میتونم خودم رو بترکونم با خیال راحت شروع کردم به رژیم سفت و سخت و این دفه ورزش هم چاشنی اش کردم که حسابی ترکیدنی باشم . ولی گوییا ترکیدن از اون طرف شوخی اش گرفته و من قراره توی عروسی داداشه قل بخورم . با این اخلاق گه مرغی ای که از خودم سراغ دارم میدونم وقتی چاق باشم یا احساس چاقی داشته باشم اصلا نمیتونم خوشحال باشم توی عروسی یا جمع و اینقدر اعتماد به نفس انی (همون عن) دارم که مثلا یه دفه دخترخاله عروسمون بیاد وسط با اون هیکل خوشگل و قد بلندش !! ممکنه من حتی بیهوش هم بشم از شدت افسردگی!! بعد کلیه جملات کلیدی و مثبت و اینا رو هم هی تکرار میکنم ولی انگار به چینتا بگی ماهی نخور!!! دقیقا همون اثر رو روی من داره !!

تازه دیروز داشتم توی آینه خودم رو برانداز میکردم هی واسه خودم نوشابه باز کردم گفتم وای چقده جمع و جور شدم و وای الان همه دارن با حسرت نگاه میکنن منو ( از اون روزای خود لاغر بینی شدید) بعد البته زودی پریدم روی ترازو که همون عدد نازنین 75/2 رو نشون دادن ایشون بعد خانواده برای جلوگیری از افسرده شدن اینجانبه و متعاقب آن محرون شدن آنجانب از شام شب (یعنی منظورم اینه که بخاطر خودش هاااا) سریع فرمودن سایزت عوض شده و ماهیچه ساختی و این شعارهایی که خودم همیشه به همه میدم . ما هم همین دیشبی اون لباسه که چینتا و بینتا روز مادر برامون خریدن پوشیدیم ببینیم اونجاهایی که کش میومد دیگه الان باز شده یا نه !!! که دیدیم ای دل غافل نه تنها باز نشده بلکه بقیه قسمتهاش هم دارن کش میان. خدا رحم کرد که بعد از شام بود و خانواده از مصیبتی عظیم در امان موندند ولی دلی از ما خون شد این وسط که نگوووو!!!

بعد حالا همه اینا به کنار پوستم هم در راستای همیاری با برنامه عروسی و اینا دیگه هرچی تو چنته داره ارائه میده !! یعنی از جوش و زخم و دمل گرفتهههههه تا دیروز که کهیر هم به این دلرباییها افزوده شده و عملا بنده دارم از خوشحالی غششششش میکنم .  


پ.ن. پریروز بالاخره نسخه صحافی شده پایان نامه ام رو تحویل دانشگاه دادم . نحس ترین مدرکی که تصورش رو بکنید در مقابل این مدرک من گل رز هست .....