ورژن جدید گل گلی

برای پیغام خصوصی همین گزینه "تماس با من " رو انتخاب کنید یا اینکه روی نانازی کلیک کنید بعدش "تماس با من "

ورژن جدید گل گلی

برای پیغام خصوصی همین گزینه "تماس با من " رو انتخاب کنید یا اینکه روی نانازی کلیک کنید بعدش "تماس با من "

اعتراف

یه اعتراف غمناکی بکنم !؟!؟  

من هیچکدوم از اون کلاسها رو نمیرم و نخواهم رفت و در همین چاقی و قلمبگی خواهم مرد!! (البته صدو بیست سال دیگه ها) اول اولش که اون کلاس هنرهای رزمی مالزی که این همه خودمون رو به خاک و خاشاک میمالیدیم و اینا و قبل از شروع کلاس و بعد از اتمامش اندازه یه ختم قرآن دعا و مناجات و حمد و سوره میخوندند رو کنسل کردم ! چرا؟!؟ برای اینکه آخر جلسه اول استاده به من گفت خر!! بله به همین سادگی ! دوستان در اینجا هست که میگم وقتی یه خارجی میبینید هرچی از دهنتون درمیاد نگید چون ممکنه اون خارجیه یه کمی زبان شما رو بلد باشه و اون وقت میفهمه شما دارید مسخره اش میکنید . همه عالم و آدم این مالایایی ها رو مسخره میکنند ها ولی ما این همه بهشون احترام گذاشتیم بعد آقای استاد میان میفرمایند خر!! یعنی بلاهت و خنگی من تا این حد مشهود هست!؟! نه اینکه معادل یا یه چیزی تو این مایه ها بکار برده باشه ها !! دقیقا گفت خر!! (البته به زبان مالایایی!!) خوب این از کلاس زارت و زورت!! 

بعدیش میشه کلاس تکواندو! اون چرا!؟ خوب دوستان میدونید! کلا ورزشهای رزمی یه کمی روحیه آدم رو خشن میکنه ! منم که کلا لطییییییففففف!!! تو این یکی دو هفته که میرفتم کلاس همش تو خونه تو فکر این بودم که اینطوری یخه اش رو میگیرم میکشم با روی پا میزنم تو صورتش دوووووببببببسسسسسسس! بووووووومبببببب! شترققققققق!!!! اصلا به همه آدما به عنوان تارگت دفاعی یا حمله ای نگاه میکردم !! بماند که برای تلطیف روحیه خودم همه ناخنام رو لاک قرمز زدم و رفتم کلاس! ولی نشد که نشد!! نه حالا فکر کنید حرکاتش سخت بود و نتونستم ها!! بدن نگوووووو فنرررررر!!! دویست و سی و هشت بار یه حرکت رو تکرار کردم هر دویست و سی و هشت بارش رو اشتباهی زدم تو پک و پهلو و سر و صورت سرگروه !! خوب خداییش هم فکر کنید آدم به خودش هم فکر نکنه به سلامت بقیه هم باید فکر کنه که !! اینطوری شد که مجججبور شدم فداکاری کنم و برای حفظ جان سرگروه، کلاس رو با همه در و داف مالایایی و چینی به خانواده واگذار کردم !!! 

یه کلاس ووشو هم بود که این یکی لامصب خیلی ناناس بود !! یه چیزی تو مایه های رققققص! ولی خوب یه مقداری شهریه اش بالا بود واسه همین بازم همون قضیه فداکاری و اینا پیش اومد!!  

 بقیه اش هم که اصلا کلاس نبود ! همون جیم و کلاس شنا و اینا بود که هنوز قسمت نشده زیارت کنیم !! 

البته بگم ها! همه این روزا که کلاس هست من همراه خانواده میرم دانشگاه و بعد تو یه زمین ورزش بزرگ خالی که اونجا هست حسابی واسه خودم یورتمه میرم . بعدشم میرم به خانواده چینتا سر میزنم و یه کمی گربه بازی میکنم !  

و اما خورد و خوراک!!! یعنی ما از رمضون هیچی نفهمیدیم الا این زولبیا و بامیه !! ایران بودم سال تا سال لب نمیزدم ها!! حالااینجا چون خارجه هست باید خودم رو خفه کنم !! قسمت هیجان انگیزش اینجاست که من اصلا دوست ندارم فقط تست میکنم!! ریا نباشه آخه نه اینکه خودم درست میکنممممممممممم!!! واسه همین از هر دو دونه که درست میشه یکیش رو باید تست کنم که حتما خوشمزه و خوش شهد باشه !! 

تازه سیسی یه دونه خامه خوشگل صورتی هم بهم داده که هنوز بهش دست نزدم !! فکر کن!؟ اصلا بازش نکردم !! یعنی زندگی تا این حد رژیمی!؟ خوب شد یادم افتاد برم یه سری بهش بزنم ببینم سر جاش هست یا نه ! 

واه گلوم خشک شد از بس حرف زدم برم یه چای با دو تا دونه بامیه بخورم جون بگیرم ...

تزوارت

فقط جهت تنویر افکار عمومی بگم این کلاسایی که ثبت نام کردیم تقریبا رایگان هستند و مال دانشگاه خودمونه ! یه حق عضویت فدراسیون میدیم که مثلا میشه ماهی هزار تومن! سرجمع واسه همشون ! یعنی فکر کردید اگه غیر از این بود حس ورزشکاری من تا این حد قلمبه میشد!؟  

 

این ورزش سیلات هم واسه خودش حالیه ها!! گذشته از لباس و اون سربند جیگرش! کفش هم نباس بپوشی و هی خودت رو به خاک و خل میمالی ! آی حال میده ! جنگلی جنگی!! بعد وقتی میخوای حرکتها رو انجام بدی باید یه صدایی از خودت در بیاری مثل زاااااارت!! (ازدهنت ها نه از جای دیگه ) بعد این زارته باید اولش یه ت هم داشته باشه که ساکن هست . حالا فکر کن من نشسته بودم جلوی این جمعیت اینا هم چپ و راست زارت و زورت تحویل من میدادم ! خدایی کلی کالری سوزوندم تا تونستم جلوی این همه خنده رو بگیرم !! 

 

ریا نباشه ! فکر کنم سرما هم خوردم ! امروز هم مهمونامون به خوبی و خوشی اومدند و رفتن! چینتا و بنیتا هم تا حدی که توان داشتن آتیش سوزوندند و الان غش کردن افتادن . منم احتمالا باز فردا تماشاچی تکواندو باشم !! چقدر من کالری میسوزونم ای خداااااا.....

این وبلاگ به هیچ دردی نخوره لااقل واسه ثبت رفت و آمد گلی که خوبه ! مثلا همین پنجشنبه ای پیش پای شما گلی جان تشریف آوردن یه بزن و بکوبی هم راه انداختن که بیاااااااا و ببین !! حالا منم فردا مهمون دارم و خونه هم گ.ه میباره !! بیزحمت پرتقال فروش رو که پیدا کردید دو کیلو موز هم واسه ما بخرید 

چند روز پیش هم تو دانشگاه نمیدونم به چه مناسبتی (لابد آغاز ترم جدید) یه سری غرفه زده بودند و این جوجه دانشجوها به خودشون و در و دیوار و همه جا کاغذ رنگی آویزوون کرده بودند و یه چیزایی هم مثل روزنامه دیواری به در و دیوار این چادراشون زده بودن ! آدم حس میکنه مهدکودکی هستن اینا! بعد حالا نه اینکه من خیلی بزرگ شده باشم ولی خوب خانواده زیاد خوشش نمیاد ما با این مردمان آندر گرجوایت ( Undergraduate) رفت و آمد داشته باشیم واسه همین هر سال که اینا برنامه میذاشتن ما انگشت حسرت بردهان از کنارشون میگذشتیم ولی خوب این دفه دیگه چون نزدیک اومدن گلی جان بود اخلاق من یه چیزی در مایه های  یاسلزقرغخئکذخهعحد بود!! اینطوری شد که رفتیم یه دوری بزنیم و آنچه نبایست میشد شد دیگه !!! نگران نشید , چیز بدی نشد ولی در بسته بگم ما رفتیم کلاس تکواندو, سیلات و همینطور شنا و سالن بدنسازی ثبت نام کردیم . خدای ناکرده فکر نکنید چون رایگان یا خیلی ارزان بودند ما اینکارو کردیم ها نههههه فقط بعلت عشق به ورزش و بدنی سالم و زندگی خوب و  از این دروغها!! 

دیروز هم اولین جلسه سیلات (هنرهای رزمی مالزی) بود که بحمدالله با همکاری گلی جان بنده فقط در کنار گود همراهی میکردم و برای قریب به سی و سه نفر توضیح دادم  که چرا نمیتونم ورزش کنم و از هفته دیگه ایشالا همراهتون خواهم بود!! دیگه آخراش میخواستم یه چیزی بزنم به پیشونیم (اه اه اون رو نمیگم که !! ایشششششش چه فکرایی میکنید ) که توضیحات کامل داده بشه ! دوشنبه هم که تکواندو و .... یعنی ببینم این خانواده میتونه از من یه زن درست و حسابی  دربیاره یا اینکه نهایتا از تو این کلاسا یه چیز درست و حسابی واسه خودش جور کنه !! آخه یکی نبود بهش بگه لامصب وقتی میفهمی زنش هستم لااقل لب و لوچه ات و جمع کن نفهمم چقدر تو ذوقت خورده !! البته منم با یه لبخند خیلی ناناس گفتم میدونی که تو اسلام تا چهارتا مجازه ! برو خوش باش بچه ! عشوه بیا بیشتر کالری بسوزونی!!  

این از این دیگه ! رژیم اینا هم که ..... میگم حال شما خوبه !؟ خوش میگذره!؟ بچه ها خوبن!؟ چینتا و بنیتا هم سلام میرسونند و کماکان در حال آتیش سوزوندن و جیغ منو درآوردن هستن!! مواظب خودتون باشید. زیاد پرخوری نکنید . دوباره میام ...