خوب اول از همه که تولدم مبارک . این چند وقته هم که اینترنت نداشتم و دسترسی به وبلاگ و از همه مهمتر دسترسی به رژیم نداشتم !!! هی خوردم ! و این داستان ادامه دارد شدیددددد
بی سر و صدا بودنم هم واسه این بود که دیدم یه سری از بچه ها (مثلا شانون) شاید فکر کنن که من دارم یواشکی رژیم میگیرم و این یه انگیزه ای براشون باشه که ول نکنن و از ترس اینکه یه دفه ای من نیام بگم مثلا شدم 60 کیلو هی حواسشون باشه اگرنه اگه میومدم میگفتم مثلا هی دارم وزن اضافه میکنم و اینا این دوستامون هم (بازم مثلا شانون!!!) میگفتن خوب رقیب که ول کرده بذار ما هم ول کنیم !! یعنی فقط مرام و معرفت رو دارید دیگه !؟!؟ الان خودم بغض کردم از این همه جوانمردی!
بگذریم !! تولدم مبارک! به سلامتی حالا که 14 ساله شدم گفتم یه تغییراتی اساسی در ساختار زندگی ام بدم ! دیدید آدم هی سال نو یا تولدش اهداف جدید و این قرتی بازیا میذاره !؟ منم گفتم بذار دیگه حداقل توی این لایف استایل یه تغییر روش بهینه بدم و اینطوری شد که از روز تولدم هی دارم کیک درست میکنم هی میزنم به بدن! و البته قراره تا هفت تا کیک که شد دیگه دست نگهدارم یعنی بهینگی از روش میچکه ! مثلا نظرتون چیه که اصلا این وبلاگ رو تغییر کاربری بدیم مثلا اسمش رو بذاریم آشپزخونه نانازی!! بعدا من دستور غذا توش بذارم براتون چربببببب!! لذیذذذذذذ!!! خیلی خوب الان خودم میدونم جو منو گرفته دوتا کیک درست کردم ولی خداییش شما هم با خلال دندون و چاقوی میوه خوری کیک تزیین کنید دچار وهم خود آشپز بینی میشید !
آها خوب ولش کنید الان موضوع مهم تولد من هست و بعدش هم این هیکل خوشکل موشگل که به سلامتی لباس چاقیاش رو رد کرده رفته و اگه دوباره چاق بشه مجبوره کــــ....ون برهــــ.....نه بره بیرون چون هیچی لباس نداره !! بله قصدش رو دارم که واقعا خودم رو لاغر کنم ولی خوب الان چهار تا کیک پخته شده آماده تو یخچال دارم منتظر واسه تزیین !!! خوب بعد از تزیین هم کیک رو باید خورد دیگه ! آه خدایا چیکار کنم ! چه مخمصه دردناکی گیر کردم !!
واقعا تبعیض تا این حد؟ فرت و فورت قرار ملاقات میذارن نمیگن دل و جیگر ما این ور آبی ها رو کباب میکنن (البته ما تقریبا وسط آب هستیم ) یه یار رژیمی داشتیم اینجا که اونم رفت حامله شد (سیسی خانوم خوش میگذره !؟) منم از سیزده به در به این ور حسابی زدم به اون راه و هی بخور بخوررر!! آخ جاتون خالی دو فروند رفیق هندی پیدا کردیم که یکی محصول خود هند هست یکی هم محصول مالزی! رفتیم تو کار بدن! تازه این محصول مالزیه ماه دیگه عروسیش هم هست . یعنی رفیق ناباب که میگن خود من هستم ! هر روز یه مدل کیک و شیرینی درست میکنم میارم بزنیم به رگ شاد بشیم و چاق. روزی دو وعده نهار و دو وعده شام میخورم ! همش هم از روی دل رحمی و عطوفت قلبی هست ها! یکی که با خانواده باید بریم و از اهم واجبات هست و یکی دیگه هم با دوستان که نمیشه دلشون رو شکست و از مصاحبت خودم محرومشون کنم ! نه واقعا باید دوتا دوست هندی داشته باشید تا یه دفه از یه موجود خپل معمولی به یه الهه زیبایی بدل بشید. آی حال میده اینا به دست و پای ذغال اخته من با حسرت نگاه میکنن و میگن واییییی تو چقدر سفیدییییییی!!!! اینقدر از زیبایی من (این رو همه جاش تشدید بذاری از بس غلیظظه) تعریف کردن که همش دارم با خودم فکر میکنم چرا من واقعا صبر نکردم پسر شاه پریون بیاد منو ببره !! یعنی هرکی فقط صدای اینا رو بشنوه فکر میکنه چه الهه ونوسی تو این آزمایشگاه ما هست !! خوب آدم خوشش میاد دیگه ! حتی اگه عمیقا بدونه که این حرفا واقعیت نداره و این بیچاره ها چون خودشون خیلی تیره هستن منو این شکلی میبنن ولی شنیدن بعضی از دروغا خیلی خوش به حالی میاره ! و همین خوش به حال شدن اشتهای آدم رو هم باز میکنه و اینطوری میشه که هرچه رشته بودیم پنبه شد و الان همون 69-70 کیلو هستیم که بودیم ! یعنی خوب با مراعاتی که تو ایام عید کردم و فعالیتهای قبل از عید قرار بود خیلی کمتر باشم ولی باز جای شکرش هست که بالا نپرید. (حالا فردا میرم رو ترازو میبینم شدم 76) حالا با توجه به اینکه ایام الله میلاد با سعادت یگانه دختر بابام ! نزدیک میباشد ( 6 خرداد – برای اونایی که نمیدونن گفتم که از الان برنامه ریزی کنن خدای نکرده واسه پست کادو و اینا تاخیری چیزی پیش نیاد!!!) گفتیم یه برنامه ای بذاریم دیگه اساسی بریم زیر 70 هی روی این خطه بالا پایین نپریم و چون نزدیکای همون ایام هم عروسی این رفیقمون هست و منم قراره تو یکی از مراسمات (میدونید که چون مهم هستم تو کلیه مراسماتش دعوت شدم !!!) ساری بپوشم و ساری رو هم خودتون میدونید چه لباس بی نامو.سی زشتی هست و آدم چه جاهاییش رو که نبایست بیرون بندازه !! یعنی من حاضرم پیرهن دکــ..لته نی نی ژوپ (یعنی یه درجه از مینی.ژوپ کوتاهتر) بپوشم ولی این دل لامصب رو نندازم بیرون اما ! امان از مرام و رفاقت که این چیزا حالیش نیست و مجججبورم ساری بپوشم ! واس خاطر همینم دوباره باید برم تو خط رژیم سفت و سخت و این دفه متاسفانه حتی باید ورزش هم بکنم ! یعنی آخه فشار زندگی تا چه حد؟ آدمیزاد چقدر گنجایش داره !؟
پ.ن. این پست رو دو روز پیش نوشته بودم که بیارم دانشگاه آپ کنم بعد امروز صبح خودم رو وزن کردم دیدم 72 کیلو هستم ! گفتم که بدنم کلا تو فاز همیاری با من هست