خیالتون راحت شد!؟!؟ نه راحت شدید!؟! من الان کلی چاق شدم !! هی گفتم به روی من نیارید!! من جنبه ندارم !! اینطوری شد دیگه !! البته خوب یه مقداریش به گلی جان و بازیایی که سرم درآورد هم مربوط میشه ولی کلا میفهمم که چاق شدم و تا فردا هم قصد ندارم دوباره رژیم رو شروع کنم چون این سری گُلی واقعا من رو شرمنده کرد اینقدر اذیتم کرد!! حالا از فردا دوباره باید یه سری قدمهای رفته رو دوباره برم تا برگردم سر خونه اولم و البته وزن کردن هم موکول میشه به پنج شنبه که دیگه به سلامتی گُلی رفته باشه و ببینم چه گلی به سرم زدم !! گُل نه ها گل!! یعنی آب و خاک !!  

بعدشم از وقتی که رفتیم اون مرکزه دیگه خانواده طرفدار پر و پا قرص رژیم و ورزش من شده !! یعنی خوب چون پای پول در میونه و من هم جدی میخوام لاغر بشم پس صرفه در اینه که هی بنده رو تشویق کنه به رژیم و ورزش تا خدای ناکرده فکرم به سمت جاهای بد بد نره ..... اینم یکی از رموز خانواده داری هست ها!! گفته باشم !! خلاصه اینکه باید بدتر رو نشون داد تا به بد راضی بشن!! البته خانواده کلا زیاد تو مایه های دخالت تو کارای من نیست و فقط مخالفتش با رژیم واسه اینه که خدای ناکرده یه دفه به غذاش لطمه وارد نشه و یا مجبور نشه من رو ببره بیرون ورزش کنم !! وگرنه کلا بیخیال هست که من چیکار میکنم یا نمیکنم !!  

اینم از بحث خانواده داری!! دیگه چی بگم !؟!آها مثل اینکه امشب یلدا هست !! و خداروشکر تو خونه ما سگ میزنه گربه میرقصه !! یعنی این ۵-۶ روز که من مریض بودم این خونه رو ...ه برداشته !! پس احتمالا شب یلدایی هم در کار نیست و میتونیم با خیال راحت به اموراتمون برسیم !! من برم یه نامه واسه میس بنویسم ببینم میتونه یه کمکی به من بکنه این سیستم رو بنویسم بدم از دستش راحت بشم !! دوباره میام یه کمی رژیمی تر مینویسم!! حالا دور هم هستیم دیگه....