یه هفته شاید بشه ! از خواب و خوراک افتادم . از این خوباش ها! حالم هم خوبه !
یکشنبه هم که خیلی روز خوبی بود و من فرح جونم رو دیدم که اصلا تپل محسوب نمیشن و علاوه بر این اینقده خوشگل هست که آدم دلش میخواد هی زل بزنه توی چشاش . اینقدر با هم حرف داشتیم که نفهمیدیم چطوری دو ساعت گذشت. انگار یه عالمه میشناختمش. بعد هم مهربان رو دیدم که خداییش یه تیکه قلمبه نمک خالص هست, احساس چلانیدن در من بسیار تجلی کرده بود خلاصه که خوش گذشت زیاد. از همینجا هم به شانون خانوم اعلام کنم که عزیز دلم بخدا من جواب تمام اس ام اس هات رو میدم شاید به دستت نمیرسه !! تورو خدا با من دعوا نباش! بیا دوست باشیم بوس باشیم مهربون باشیم . به سلامتی ماه رمضون هم تموم شد دیگه میتونیم همدیگر رو ساعت مناسبی ببینیم !
از یکشنبه به اینور هم با اینکه یه مقداری حال بدنیم رو به سرماخوردگی و اینا رفته ولی کلا خیلی خوبم ! یه تجربه های جدیدی هست توی زندگیم که خیلی دوستشون دارم حتی اگه یه میلیون فرسنگ از عقل به درو باشه !!
مواظب خودتون باشید , عید هست مراسم خودکشان که نیست.
زندگی یه طور شل کن سفت کنی میگذره. با این هوای کثیف و سنگین و نسبتا گرم (نسبتا میگم چون به گرم بودن عادت دارم لااقل) یه روز میرم بیرون سه روز میفتم یه گوشه هی عطسه سرفه میکنم . بعد هی آشنایانِ دل کباب! دور و برم میپلکن و یه جور غمباری مواظبم هستن و ته دلشون باربکیو راه انداختن که این بنده خدا از خاااااااارج اومده بعد تک و تنها نشسته تو خونه !! حالا خودم اونقدر ناراحت نیستم که اینا دلشون واسه من کباب شده .
خداروشکر فعلا تا شهریور دیگه بساط تولد اینا نداریم من یه خورده به برنامه غذاییم برسم ببینم چه بلایی سرم میاد. ورزش هم الکی رفتم باشگاه اسم نوشتم . هم اینکه خیلی باشگاه مسخره ای هست و خودشون برنامه میدن و حق نداری به بقیه دستگاهاشون دست بزنی خراب میشه و هم اینکه تهویه مناسب نداره و خوب تو این هوای گرم آدم چطوری بره باشگاه خودش رو بترکونه ؟؟ بعد تازه زمین هم کج هست و کلی از این بهونه ها!! ولی خوب تهش یه امیدی دارم که برمیگردم ولایت و ورزش بترکون رو شروع میکنم و هرچی گند زدم این چند وقته رو جبران میکنم . خوب آدمیه دیگه چار روز حالشو میبره شیش سال باید خودشو بکوبونه زمین و زمان تا اون رو درست کنه . خودش عالمیه واسه خودش.
سرم اندازه کوه شده ,
دخترک دماغوی زرزروی من الان اون گوشه تاریک و سرد چیکار میکنه ؟
لااقل قبلا خیالم راحت بود که همیشه کسی هست کنارش . اما امشب چه میکنی؟
چرا صبح نمیشه ؟
مثل فلج ها چسبیدم به زمین.
چرا نمیخوابم ؟
شاید هم خواب هستم ! پس چرا بیدار نمیشم !؟
خدایا! یه بار دیگه داری ثابت میکنی که فقط خدای ظالم ها هستی؟
مقاوم باش دخترکم
اینها ضربه های آخر هست.
میدونی که از لرزه های تو من هم میلرزم.
آروم باش دلبندم .
همه چی خوب میشه .
همه چی...