از ایران مزاحمتون میشم.
عروسی داداشه تموم شد. منم لخـــ..ت نموندم. البته به نظر خودم یه جورایی نیمه ل..خت بودم ولی خوب یه چیزی بود که بپوشونم خودم رو. کله ام رو هم شبیه قابلمه کرده بودم وجالبتر اینکه گوییا قابلمه بودن بهم میومده . فقط نمیدونم چرا این همه کوفته هستم . یه استراحت اساسی میخوام ولی حیف که کار دارم یه عالمه حیف!! تازه مامان جانم هم سفارش یه خونه تکونی مشتی رو دادن بهم . یعنی انگار نه انگار که من مهمون چند سال یه باری باشم ها!! خوشحالم که اینقدر حضورم پررنگ هست که دوریم اصلا احساس نشده . وزنم هم صبح روز عروسی 70 کیلو بود. حالا دیگه نمیکشم چون دو روزی هست زدم به اون راه !!! البته از امروز دوباره یه کمی خودم رو جمع کردم . نون بربری هم نخوردم . یعنی فکر کن.
عصر هم برم این باشگاه سر خیابون اسم بنویسم یه تحرکی داشته باشم . سراغ وبلاگها نرفتم. از دوستام خبر ندارم. باز یه حالتهای گنگ دارم . شاید مال هوای اینجا باشه که خیلی سنگینه و آدم ذرات سرب رو خوب حس میکنه . شایدم بخاطر... هیچی بابا. فقط خواستم یه خبری بدم بگم میخوام حواسم به وزنم باشه . شماها کجای کار هستید؟
سلاااااااااااااااام مبارکه.به سلامتی.ایشالا که خوش وخرم باشن همیشه وایشالا عروسی برادر بزرگه.
وزن ۷۰هم خیلی خوبه.عکس حتما بذار ها.حتما مشتاقم نیمه لختتو وقابلمه به سر ببینمت.
چنوخ اینجایی؟
بابا تو کی زنگ زدی؟شماره بذار خودم بهت زنگ می زنم.گمونم شماره اشتباه داری
عزیزم مبارک باشه عروسی. از پیغامی هم که برام گذاشته بودی خیلی ممنونم. خیلی حس خوبی بهم داد و اشکم رو در آورد. دوستت دارم و دوست دارم ببینمت
به بهههههه کله قابلمه ای خودم
مبارک باشه ایشالا ما که نیومدیم مالزی شما که اومدید تهران تشریف می آوردین در خدمت باشیم