امروز اینا رو خوردم : دو تا تخم مرغ صد گرم پنیر پیتزا، یه کاسه پر سالاد دوباره یه کاسه پر دیگه سالاد (این یکی با اون یکی فرق داشت ) ۲۰۰ گرم ژامبون ، یه قاشق چایخوری روغن ، یه لیس خامه (یعنی خامه رو باز کردم بعد درش رو لیس زدم انداختم دور! خانواده ببینه این کارای بیکلاسی رو اعدامم میکنه !!) تمبر هندی سبز حدود ۱۰۰ گرم ، چندتا قهوه مشتی ، ۱۴-۱۵ لیوان آب و شربت رژیمی ، چای ، یه خیار سالادی
تحرکات : پیاده روی همینطوری ۲.۵ ساعت پیاده روی ورزشانه : ۵۷۰۰ قدم ورزش کششی و اروبیک نیم ساعت (این خانواده من رو خمیر کرده اینقدر کش و واکشم داده خوب آدم جلسه دوم که نمیتونه دماغش رو بچسبونه به نوک پاش!!!)
هنوز دچار توهمات روحی هستم ! امروز فکر میکردم من واقعا در دنیای مجازی چند تا دوست صمیمی دارم ! حالا خیلی صمیمی هم نه ! یه مقداری ! میدونید که مرض دارم دنبال بهونه میگردم که غصه دار باشم ! البته از دردهای مملز متوجه شدم که گلی درراه هست و واسه همین با خیال راحت میشینم غصه میخورم خب طبیعیه دیگه !! یه چیز جالبی که هست با وجود این همه تمایل به پرخوری عصبی و اینکه تقریبا انگیزه ای که دوباره رژیم رو شروع کرده بودم از بین رفته !! بازم ول نکردم و ناخونک به کربوهیدرات ها نزدم حتی تا اونجایی که تونستم قند های رژیمی رو کمتر کردم! نمیدونم الان در چه حالی هستم ولی حتی پوشیدن لباسهایی که سالها بود کنار گذاشته بودم و کم کم داشتم تصمیم میگرفتم ردشون کنم خیلی خوشحالم نمیکنه !! حالا بذار گلی بره بیاد ببینم چه خواهم کرد!! حالا البته نه اینکه فکر کنید من افسرده شدم رفتم کنج خونه ناله و افغان سر میکنم ها!! نه داداش عمرناتش ما اینکاره باشیم !! اون احساسات درونیه ! بیرونیش وقتی میبینی یه خانوم (اهم اهم ) تپلی شاد و شنگول و یه کمی خل مشنگ هست که مثلا امروز وسط محوطه دراز کشیده بود واسه خودش حرکات کششی انجام میداد !! شوما خودت رو ناراحت نکن آبجی.....
یکی از دوستام خونه جدید گرفتن. از طرف شرکت براشون کادو فرستادن. اگه گفتی چی؟ یه گلدون کوچولو - یه بسته خاک و دو تا تمبر هندی (: اونهام کاشتنش... انقدر گیاهش خوشگل شده! من هم منتظرم گیاهشون ثمر بده برم تمبر هندی تازه بخورم!
من که این روزا همش دلم یه چیز شور می خواد! وا.... چه می دونم چمه؟! حالا خوبه تو می دونی چته!
میدونی چیه نانازی
من اگه تو این وسط خودتو بکشی و زار بزنی ، باز خنده ام میگیره ... نه اینکه خدای نکرده فکر کنی دارم مسخره ات میکنم . نه ! من اصلاً تو رو بعنوان یه آدم شوخ میشناسم چی میگین شماها ؟ سنس آو هیومرت بالاست ! اکی ؟( من الان رفتم تو جو زبان دیگه)
بعد این جریان واسه تو خیلی دردناکتره چون همیشه فان نوشتی انگار خودتم نمیتونی یه کم ناله کنی و برون گرایی داشته باشی و این خیلی بده ... حالا میگم میخوای چندوقت یکبار یه غمنامه بنویس ، منم که اشکم در مشکم ، با یه جعبه دستمال کاغذی میام اینجا میخونم . خوبه ؟؟؟
بعدشم این که خاله ، موهام خیلی خیلی افتضاح شده اما فردا یه سشوآر خوشگل میکشم یه غکس میندازم میفرستم مخصوص تو . خوبه ؟ اما ........ بشه هرکی بخنده !
الهی من دورت بگردم که غریب اونور دنیا تو سرما راه دور تنها نشستی! اااااااا تو که هم نزدیگی هم آسیایی هم یه خانواده گل گلاب داری هم هوا اندازه چی گرمه ننه پس دل بده به همین دوستای رژیمیت جیگر طلا شاید ما هم یه روزی اومدیم خارجه بلاد مالزیان دیدمیت گلم.
وای دختر خدا بگم چه کارت کنه
مردم از بس خندیدم
خوشم میاد مثل خودمونی
یعنی من و دوستام
اما تا حالا وبلاگ اینجوری نخونده بودم
دوست دارم بیشتر با هم آشنا شیم
خانوادت غیرتی نشه
منم دخترم