خوب من الان بهانه کافی برای رژیم نگرفتن دارم !! یعنی داشتم ها ! ولی بیشترشد!! موضوع اینه که یکی از پیشی های نازم رو که سرپرستش بودم دادم به یه نفر! همونی که خیلی مهربون بود و هی دست من رو لیس میزد! خوب!؟! معلومه دیگه ! از دیروز تاحالا افسردگی گرفتم !! دیگه آدم افسرده هم که به فکر رژیم و اینا نیست! بچه ام نمیخواست از بغلم جدا بشه ! همچین محکم منو گرفته بود!! به زور جداش کردم دادمش دست اونا!! امروزم زنگ زدم میگن خیلی ساکت هست و تو خودشه !! هیییییییییی بگردم مادر! یکی هم که یه ذره به من محبت داشت رو دادم رفت!!!
البته گاهی وقتا هم افسردگی اثرات معکوس داره ! مثلا من دیروز حدود سه ساعت رفتم پیاده روی! بعد تازه اصلا هم نشاسته و قند مصرف نکردم ! و کلی سبزیجات خوردم و یه تیکه مرغ!!
امروزم از صبح یه تیکه ژامبون , یه دونه رامپوتان , دو تا قهوه بدون شکر, دو تا خیار سالادی, یک سوم سینه مرغ و یه گوجه فرنگی و حدود 150 گرم میگوی گریل شده خوردم ! آهان توی یکی از قهوه هام هم از این کرمیر پردازش شده ریختم (والله فارسیش که نمیدونم چیه ) که کمتر از کرمیر معمولی کالری داره !! هیییییییییییی ولی خیلی افسرده هستم ها!! جدی جدی میگم !! خوب تا قبل از خواب هم قراره یه تیکه مرغ دیگه بخورم و شاید یه تیکه توفو!! صبح هم یه ساعت پیاده روی رفتم که همه جونم زخم و زیلی شد! از بس که هوا شرجیه همه جام به هم سابیده میشه زودی زخم میشه !!!
خوب من برم به بقیه افسردگیم برسم ......
من که تو پست قبلی گفتم گربهه آخر میذاره میره :(
وای نانازی جونم پس اگه یه روزی بخوای بچه بزرگ کنی و بفرستی خونه بخت چی کار می کنی؟