دارم یواش یواش برمیگردم !! نه برای لاغری و خوش تیپی و سلامتی و این قرتی بازیا!! فقط واسه اینکه سرم گرم بشه ! حواس خودم رو پرت کنم !!
دوستای مهربونم ببخشید که نگرانتون کردم !! دست خودم نبود ! خیلی شوک بدی بود ! بدتر از همه این بود که من باید جلوی خودم رو میگرفتم و مراعات حال خانواده رو میکردم که مثلا عزادار اصلی بود! ولی این همه گریه یواشکی و قورت دادن بغض ها دیگه کم کم داره کار دستم میده ! شد م شکل خاله قورباغه!! ازبس که چشمام ورقلمبیده شده !! دلم میخواد جیغ بزنم !! دلم میخواد مثل این زنای کولی موهام رو بکشم خودم رو بکوبونم به زمین صورتم رو چنگ بزنم خاک بردارم محکم بکوبم تو سرم و.... آره خودم میدونم این کارا خیلی مسخره هست ولی الان درشرایطی که باید همه چیز رو قورت بدم !! در حسرت یه دونه از اون کارا هستم !! خلاصه اینکه نانازی داره از دست میره ! این زی زی هم که گذاشته رفته مسافرت دل من داره از حلقم در میاد!!
نانازی
میدونم اینجور موقع ها همه میرن بالای منبر . من نمیخوام حرفی بزنم اما نمیدونم چرا بد عادت شدم و دوست دارم نانازی خوش اخلاق ببینم
من شرایطت رو درک میکنم و به سکوتت احترام میذارم
فقط خودخوری نکن ، تو هم گریه کن بذار سبک بشی...
نانازی جان یک روز خانواده رو بفرست پی نخود سیاه بعد بشین همه این کارا رو بکن که هم چشمات از قلمبیدگی در بیاد هم بغض نداشته باشی
دست رو دلم نذار که حسابی خونه! دلم آرامش قبلیم رو می خواد. یه شب خواب راحت...
یعنی هنوز به حالت عادی برنگشتی ؟؟؟؟؟