خوب! هرچند دلم نمیخواد راجع به رژیم و این چیزا صحبت کنم ولی دوست دارم این وبلاگ باز باشه ! شاید دوباره حس رژیم گرفتن برگشت ! البته برمیگرده ! آدمیزاد به همه غصه ها عادت میکنه ! فقط اگه این خاطرات لعنتی بذارن......
نانازی
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 ساعت 09:19 ق.ظ
لیلی چی شده عزیزم ؟! خیلی وقته بی خبر موندم ازت ...
سلام نانازی عزیزم ..... چیزی نگفتی و چیزی هم نمیپرسم ..... فقط آرزوی بهشت میکنم برای همه چه زنده ها و چه رفته ها !
تو بدنبال بهانه و بهانه بدنبال تو! کی می خوای زندگی کنی؟ کی می خوای به آرزوهات برسی؟
خدا رحمتش کنه... ولی فکر می کنه راضیه که تو همه برنامه هاتو تعطیل کنی به این بهانه؟
بالاخره من تونستم این صفحه رو باز کنم
نانازی من واقعاً نگرانت بود . نمیدونم چقدر بهتون نزدیک بود اما باز هم این دلیل نمیشه که از زندگی دست بکشی.
به نظرم برای اینکه روحیه ات هم بهتر بشه هر روز برو پیاده روی یا سرتو گرم کن به آشپزی اونم از نوع رژیمی
به هرحال بیا و بنویس ؛ هم سبک میشی هم ما بیخبر نمیمونیم و نگران نمیشیم
خیلی دوستت دارم دوست خوبم
من دلم یه نانازی خوش اخلاق و خندون و تپل تو دل برو میخواد . کجا میتونم تهیه کنم ؟؟؟؟
آخه من به تو چی بگم؟!