والله آدم بعد از یه چند وقتی که ننوشته انگاری دست و دلش به نوشتن نمیاد دیگه !! حالا چون منم جدی جدی باید یه پروپوزال تحویل استادم میدادم و وقتم تنگ بود یه دفه حس وبلاگ نویسیم گل کرد!! کلا من خیلی ساعت بدنم و تنظیماتم درسته !مثلا شبای امتحان همیشه احساس آشپزی , گلدوزی و کلیه هنرها!! در من قلمبه میشه !!!
خوب راستش رو بخواید از وقتی رفتیم مسافرت و اومدیم من یه جورایی احساس خود شیفتگی بهم دست داده ! یعنی اصولا وقتی به عکسام نگاه میکنم یه دفه احساس میکنم وااااااااااااایییییییی چه تپل با مزه ای هستم خداااااااااااا!!! بعد هی واسه خودم اسفند و اینا دود میکنم !! به نظر میاد اون آفتاب داغ جزیره تیومان (از جزایر مالزی) کاملا بنده رو خلاص کرده باشه !! ولی خوب این زی زی در نقش یه فرزند فداکار اومد و هی تو گوش من خوند که مامااااااااااااااان!! (زی زی اینطوری گفتم آبروداری کرده باشم ها!!!) به فکر سلامتی خودت باش و اینا!! بعد منم دیدم که خوب الان ممکنه خیلی جیگر و ناناز و طلا و اینا باشم (آخ یکی بیاد منو جمع کنه !!) ولی پس فردا پادرد بگیرم کی میخواد این بچه زی زی رو از زیر دست و پا جمع کنه !؟ نه خوب واقعا!؟ خودش که قربونش برم .... (هیچی ولش کن بچه ام هست بده !!)
آره اینطوری شد که دوباره هجوم بردم به کربوهیدرات های بیچاره و الان درصدشون رو کم کردم !! البته بنده شرمنده روی حاج آقا اتکینز و دوستانشون هستم ها ولی نمیتونم برنامه اشون رو دنبال کنم ! فقط میتونم یه کمی کربوهیدرات ها رو محدود کنم ! همین !! به زودی یه جدول یا یه چیزی در این مایه ها هم در این وبلاگ الصاق خواهد شد که شما هم در جریان باشید!!
اینم عکس اون جزیره هست که رفته بودیم !!
سلام دوست عزیز به روز ام و منتظر حضورت
من باکلاسم یا تو که تعطیلات کنار ساحل خاویار میخوری و آفتاب میگیری ؟ ای بابا ما کجاییم و تو کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
من دو روز اینجا باشم 5 کیلو اضافه وزن رو زدم تو گوشش...
نانازی خدایی نمیتونم راه برم ، همش باید(گلاب به روت) یه 180 درجه باز کنم و پماد بمالم .
ولی منم عجیب دارم روی اتکینز فکر میکنم . بدجوری وسوسه شدم بگیرم...
به علت محدودیتهای شرکت زی زی اینا زی زی نمی تونه عکس ببینه ..هه هه
آخه زن داداش انقدر خسیس؟ رفتی مسافرت فقط یه عکس نصیب ما شد؟ هیییییی.... روزگار....
بس که حواس جمعی زن داداش! این همه سال کامپیوتر خوندم کجا بودی پس؟ این همه سال هم که تو این رشته کار کردم چی؟ هیییی..... روزگار...
مرسی که بهم سر زدی نانازی جون، ببینم، چهطوری دلت اومد از این بهشت دل بکنی؟ ;)
سفر خوش بی خبر؟ سوغاتی چی شد؟
راستی اون وزنی که زدم مربوط به سال ۸۶ می باشد
یعنی تینا عمه ی منه ؟ یعنی ما یه عمه تو خارج داریم که کامپیوتر خونده ؟ پس بیخود نیست من اب هم می خورم چاق میشم .... بگو ژنتیکیه ... تازه شم تو به عنوان یه مادر وظیفه داشتی بگی من یه عمه داشتم ..وظیفه نداشتی ننه نانازی؟ هان؟
نگفتی من اگه ندونم چه خانواده ی فرهیخته ای دارم .. بی بته و بی ریشه عمل میام ... ؟
یعنی هنوز سوگند رو نشناختی ؟؟؟
بابا تو آب یخوری من اینور خبر دارم!!!
سلام نانازی جون. اشکالی نداره. از اول شروع کن. هیچوقت برای شروع دیر نیست. بیا از همین حالا شروع کنیم باشه؟ اتکینز متکینز رو هم بی خیال شو . خیلی ازش بد شنیده ام. همین روش کالری شماری خودمون از هم بهتره.
سلام نانازی جونم. خوبی؟ خوشی؟
نی نی ما هم بد نیست. جز این که توی دلم من بیچاره انواع و اقسام ورزش ها رو داره تمرین می کنه. برام دعا کن این دو ماه آخر رو به خوبی و خوشی سپری کنم. الان که خیلی دارم اذیت میشم. خدا بخیر کنه.
در ضمن نمی دونم بهت گفتم یا نه. نی نی مون دخمله.
نانازی عزیز ممنون از راهنماییت .... عججب جای قشنگی رفته بودی ها .....
نانازی جون مرسی که کمک میکنی، من که خودم گیج شدم. بیامآر رو این سایت حساب کردم:
http://www.bmi-calculator.net/bmr-calculator/metric-bmr-calculator.php
با قد 153 و وزن 77.6 وسن 24. باقیاش رو هم با راهنمای وبلاگ پرستش حساب کردم:
http://barbie-parastesh.blogfa.com/post-66.aspx
با ضریب فعالیت 1.2.
خوشحال میشم اگه اشتباهی کردم بهم بگی، ببخشید که وقتتو میگیرم.
اشتباه تایپی: وزن 76.6. اینقدر سریع وزنم اومده پایین که هنوز عادت نکردم بهش :D
نانازی جونم نگفتی کی استارتو می زنی؟ این خان داداش ما آخرش حسرت بدل یه زن ترکه ای موندا!
انقدر هم فامیل شوور رو از بچه هات قایم نکن. ماه که همیشه زیر ابر نمی مونه!
سلام نازنازی
در مرحله دوم رژیمم .
میوه همه جورشو میخورم ولی خیلی کم .
آب هم همان ۶ لیوانو می خورم .
پیاده روی هم زیاد می کنم .
مرسی از توجهت .
موفق باشی
راستی هم سن شما بودم یک بار در ۱۷ روز ۱۳ کیلو کم کردم